درباره ی ریچارد براتیگان: در 25 اكتبر 1984، جسد براتیگان را در خانه اش در بولیناس كالیفرنیا در حالی پیدا كردند كه خودكشی كرده بود و چند هفته از مرگش می گذشت. 49 سال پیش از آن، در سی ام ژانویه ی 1935، ریچارد به ناچار در تاكومای واشنگتن متولد شد.
براتیگان نوشتن را از دبیرستان، و شاید به عنوان وسیله ای برای بیان و یا فرار از خود، آغاز كرد. باربارا، خواهرش، درباره دوران كودكیشان میگوید: «او شبها را به نوشتن می گذراند و تمام روز را می خوابید. پدر و مادرمان خیلی اذیتش می كردند و سر به سرش می گذاشتند. آنها هیچ وقت نفهمیدند كه نوشته های او چقدر برایش مهم هستند.»
در 1955، براتیگان نوشتههایش را به دختری كه عاشقش بود نشان داد. دختر براتیگان را به خاطر نوشته هایش سرزنش كرد و به این ترتیب خواب و خیال های عاشقانه او، كه انتظار چنین برخوردی را نداشت، فروریخت. براتیگان سنگی به پنجره كلانتری پرتاب كرد، دستگیر شد و یك هفته را در زندان گذراند. سپس به بیمارستان دولتی ارگون تحویل شد و به عنوان بیمار مبتلا به پارانویای شیزوفرنیك تحت درمان قرار گرفت،
به گفته باربارا، ریچارد در بیمارستان تحت شوك درمانی قرار گرفت و پس از آن كه به خانه بازگشت، بسیار ساكت و آرام بود و دیگر هیچوقت برای او درد دل نكرد. چند روز بعد، ریچارد زنگ زد و به باربارا گفت كه برای همیشه خانه را ترك كرده است.
در 1956، براتیگان 21 ساله در سانفرانسیسكو زندگی می كرد. این زمان، دوران اوج جنبش ادبی نسل بیت بود و سانفرانسیسكو پر از نویسندگان و شاعران جوانی چون جك كروآك، آلن گینزبرگ، رابرت كریلی، مایكل مك كلور، فیلیپ والن، گری اشنایدر و ... بود.
براتیگان در جایی گفته است «من شعر گفتن را خیلی دوست دارم، اما مانند یك رابطة عاطفی پر دردسر كه در نهایت به یك ازدواج خوب منتهی می شود، من و شعر هم خیلی طول كشید تا همدیگر را شناختیم. من هفت سال شعر گفتم تا یاد بگیرم چطور یك جملهی درست بنویسم. من آرزو داشتم داستان و رمان بنویسم و تا وقتی نمی توانستم درست یك جمله بنویسم، نمی توانستم رمان هم بنویسم...
«یك روز، در بیست و شش سالگی، ناگهان متوجه شدم كه میتوانم جمله بنویسم. به این ترتیب اولین رمانم، صید ماهی قزل آلا در آمریكا را نوشتم و پس از آن هم سه رمان دیگر نوشتم.
«در شش سال بعدی، دیگر شعر نگفتم و سپس در پاییز 1966، هنگامی كه 31 ساله بودم، دوباره به سراغ شعر رفتم، اما این بار دیگر جمله نوشتن را بلد بودم و همه چیز با قبل فرق میكرد...»
براتیگان نوشتن را از دبیرستان، و شاید به عنوان وسیله ای برای بیان و یا فرار از خود، آغاز كرد. باربارا، خواهرش، درباره دوران كودكیشان میگوید: «او شبها را به نوشتن می گذراند و تمام روز را می خوابید. پدر و مادرمان خیلی اذیتش می كردند و سر به سرش می گذاشتند. آنها هیچ وقت نفهمیدند كه نوشته های او چقدر برایش مهم هستند.»
در 1955، براتیگان نوشتههایش را به دختری كه عاشقش بود نشان داد. دختر براتیگان را به خاطر نوشته هایش سرزنش كرد و به این ترتیب خواب و خیال های عاشقانه او، كه انتظار چنین برخوردی را نداشت، فروریخت. براتیگان سنگی به پنجره كلانتری پرتاب كرد، دستگیر شد و یك هفته را در زندان گذراند. سپس به بیمارستان دولتی ارگون تحویل شد و به عنوان بیمار مبتلا به پارانویای شیزوفرنیك تحت درمان قرار گرفت،
به گفته باربارا، ریچارد در بیمارستان تحت شوك درمانی قرار گرفت و پس از آن كه به خانه بازگشت، بسیار ساكت و آرام بود و دیگر هیچوقت برای او درد دل نكرد. چند روز بعد، ریچارد زنگ زد و به باربارا گفت كه برای همیشه خانه را ترك كرده است.
در 1956، براتیگان 21 ساله در سانفرانسیسكو زندگی می كرد. این زمان، دوران اوج جنبش ادبی نسل بیت بود و سانفرانسیسكو پر از نویسندگان و شاعران جوانی چون جك كروآك، آلن گینزبرگ، رابرت كریلی، مایكل مك كلور، فیلیپ والن، گری اشنایدر و ... بود.
براتیگان در جایی گفته است «من شعر گفتن را خیلی دوست دارم، اما مانند یك رابطة عاطفی پر دردسر كه در نهایت به یك ازدواج خوب منتهی می شود، من و شعر هم خیلی طول كشید تا همدیگر را شناختیم. من هفت سال شعر گفتم تا یاد بگیرم چطور یك جملهی درست بنویسم. من آرزو داشتم داستان و رمان بنویسم و تا وقتی نمی توانستم درست یك جمله بنویسم، نمی توانستم رمان هم بنویسم...
«یك روز، در بیست و شش سالگی، ناگهان متوجه شدم كه میتوانم جمله بنویسم. به این ترتیب اولین رمانم، صید ماهی قزل آلا در آمریكا را نوشتم و پس از آن هم سه رمان دیگر نوشتم.
«در شش سال بعدی، دیگر شعر نگفتم و سپس در پاییز 1966، هنگامی كه 31 ساله بودم، دوباره به سراغ شعر رفتم، اما این بار دیگر جمله نوشتن را بلد بودم و همه چیز با قبل فرق میكرد...»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر